وبلاگ نی نی منوبلاگ نی نی من، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات من ونی نی نیومده

منچولک شیطون مامانش

عشق کوچولوی شیطون مامان سلام.میخوام یکم از شیطنت هات بگم که بدونی چقدر اذیتم کردی.همونطور که تو چندپست قبل بهت گفتم بعضی وقتها با تکون نخوردنت مامانی رو اذیت میکردی منم که حسااااااس دوست دارم یکی یدونم عزیزدردونم هی شیطنت کنه ومن قربون صدقش برم.این شد که به بابایی گفتم که کم تکون میخوری اونم‌گفت میریم پیش رزا ببینیم چی میگه.رزا هم با اینکه صدای قلبتو گوش داد دوباره واسم سونو نوشت و نوار قلب واسه جنابعالی.اون روز که رفتم واسه سونو جوجه طلایی مامان بیست ونه هفته وسه روزش بودو من مثل همیشه مامانجون رو زحمت دادم وبا هم رفتیم پیش دکتر،منشی منو برد تویه اتاق که از شما نوار قلب بگیره یه کمربند بست دور شکمم ویه دستگیره داد دستم که هروقت شما تکو...
7 مهر 1396

😘

خوب بریم سراغ بقیه ی خبرا.وقتی برگشتیم واسه باباجون تعریف کردیم که مهسا وخانوادش خیلی خوب بودن وما خوشمون اومده قرار شد هفته ی بعد که دایی جون اومد مرخصی باهم برن ببیننش.که اون سری من باهاشون نرفتم وبقیه ی اعضای خانواده رفتن واسه خاستگاری رسمی وحرف زدن درمورد مهریه وغیره اوناهم گفتن که باید واسه تحقیق بیان که هفته ی بعد اومدن که خداروشکر همه چیز به خوبی وخوشی تموم شد‌ .واسه ۱۸ شهریور قرار شد که نشون ببریم وگل پسری رو زندایی دار کنیم😊تو این مدتم این مامان قلمبه درتکاپوی دوخت لباس واسه عروسی المیرا ومحسن وخاله جون بود واینکه کارای خوشگلاسیون عروسی خاله جون وبله برون دایی جون رو انجام میداد
7 مهر 1396

و توجهتون رو جلب میکنم به ادامه ی اخبار

جوجه کوچولوی مامان بازم سلام.امروز که دارم این پست رو میذارم هشتم محرم و۸مهر ماه وشما الان تو هفته ی سی وشش هستی👼این مدت سرمون خیلی شلوع بود وخداروشکر همشم جشن وشادی بود.از اول میگم واست   هفته ی بیست وهفتم بودیم که دایی جون مثل همیشه که با خاله ایدا دردودل میکنه بهش گفت عاشق یه دختری شده وقصدش ازدواج واینکه ماباید بریم همدان ببینیمش.ماهم که از خدا میخواستیم زودتر سروسامان گیره قبول کردیم که بریم.دقیقا روزش رو یادم نیست ولی بابایی باید میرفت ماموریت اونم چون دوستش اقای زینالی همراش بود دوروز اونجا میموند.منم تو این وروز رفتم خونه ی مامانجون واز اونجا تصمیم گرفتیم بریم این دختر خوشبخت رو ببینیم.من ومامانی وخاله جون ودایجون صبح ساعت ...
7 مهر 1396
1